سلام بهار زیبا ... سلام اتفاق سبز هرساله ... سلام ماجرای تکراری دوست داشتنی دلتنگت بودم ... دیر آمدی اینبار .. چند ماه است نفسهایم محتاج عطر شکوفه های سپیدت شده است. انگار اینبار نبودنت طولانی تر شد! بیشتر از 365 روز ... خیلی بیشتر! آنقدر که دلم تنگ نبودنت شد. حالا این روزهای آخر اسفند سنگی شده برایم ... سنگین و دردناک. زودتر بیا ... نبودنت تمام شهر را سرد کرده است ... تمام چشم ها مرده اند... تمام قلبها کاغذی. بیا و مرا به میهمانی تولدت دعوت کن ... من برایت انارهای شب یلدایم را کنار گذاشته ام ... برایت برف پانزده دی را دست نخورده نگه داشته ام ... من تمام زیبایی های تلخم را پیشکش قدم های سبز تو خواهم کرد ... بیا و نفس های به شماره افتاده ام را طراوتی شیرین ده ... بیا و منِ تمام شده را دوباره شروع کن ... راستی ... کمی امیدهایت را به من قرض میدهی ؟! میخواهم از پیچک های مهربانت به خدا برسم ... میخواهم عاشقانه های نسترن دشت های دور واسطه ام شوند ... واسطه ی آشتی ام با خدا ... زودتر بیا بهارم ... دیگر نفسی نمانده ... بیا و لابه لای عطر نفس های بنفشه ات خداییم کن ... زودتر بیا ...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |